دیشب یک نفر جوری دلم رو شکست که اشکمو دراورد
اونم منی که خیلی وقته گریه نمیکنم
دیشب یک نفر جوری دلم رو شکست که اشکمو دراورد
اونم منی که خیلی وقته گریه نمیکنم
درد گلوم شدت گرفته
آب دهنمو نمیتونم قورت بدم
ظهر حرکت میکنم
حالا چه وقت مریض شدن بود
باید برم داروخانه آزیترومایسین بخرم
اومدم بنویسم
میبینم حوصله نوشتن ندارم
حالم بهتر بشه شاید نوشتم
از این خونه بیزارم
از این خونه متنفرم
خیلی دارم تلاش میکنم امشب یک مشت قرص نخورم و از دست
این احمق ها خودمو راحت نکنم.