این ایامی که گذشت و ننوشتم اینجا، اتفاقات تلخ و شیرین کم نبودن
یکی از تلخ ترین و وحشتناک ترین اتفاق زندگی برام رخ داد طی این روزها
که هیچوقت دلم نمیخواد یادم بیاد. خداروشکر ختم به خیر شد
اتفاقات کاری هم کم نبود چه تلخ و چه شیرین.روح و روان هم که دیگه نگم
چیزی نمونده بود از این دنیا برم شاید ...
این روزها کمتر هستم
کمتر مینویسم
حس نوشتن نیست
حوصله نوشتن نیست
خسته ام
دلم یک هدیه میخواد ، فرق هم نمیکنه از طرف کی
دلم میخواد اراجیف ردیف کنم کسی هم نگه خفه شو بابا جمع کن!
بعدن نوشت: حالا که فکرشو میکنم میبینم حتی اراجیفم دیگه نمیتونم بگم :/