:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بایگانی

۱۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

مکان تو خیابون

زمان امروز حوالی ظهر

دوست جونی : خوش به حالت

من با تعجب : خوش به حال من؟؟!!!!

دوست جونی بعد از ثانیه ای مکث، حرفشو عوض کرد و در واقع فهمید

حرفش مسخره اس و اشتباه . 

منم سکوت کردم دیگه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۴۱
...

یک روز از همین روزها

کوله بار آرزوهایت را بقچه میکنی و گره ای محکم به آن قفل میبندی

با تمام نیرو در مشتت مچاله میکنی و آن را پرتاب میکنی به جایی

خیلی دورتر. آنچنان دور  که روزی لحظه ای چشمت به آن نخورد.

نقطه.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۲۱
...

زندگی دقیقا یک نکبت است

عین لجن

متعفن و نفرت انگیز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۴۷
...

و مثل نابینایی غرق در تاریکی ِ ابدی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۴۰
...

وقتی خیلی عصبانی و ناراحتی چیکار میشه کرد؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۴۵
...

ما بربگشتیم :)

نامزدی هم تموم شد

خیلی خوش گذشت خداروشکر. ان شاءالله قسمت همه جوان ها همسرخوب

اما خیلی خسته کننده بود. جمعیت زیاد کمبود خواب...

دیشب غروب که رسیدیم مستقیم اومدم اتاقم و خوابیدم

از خستگی بیهوش شدم درواقع.

دم صبح بیدار شدم . هنوزم خستم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۱۶
...

سلاااااام

صبح بخیر مردم ایران :)

روز موعود فرا رسید ^_^

امروز حرکت به سمت شهرستان و نامزدی ته تغاری خونه

یوهووووووو. دیگه نگم برن و بکوب خبرای خوب و اینا خودتون میدونید دیگه :)

من به عنوان تنها خواهر دوماد باید بترکووووووونم .خخخخ

چه خوبه دردسر حالا من چی بپوشم رو ندارم ^_^


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۷ ، ۰۸:۱۳
...

  ۱- صبح رفتم آرایشگاه برای ابرو 

خودِ همیشگیش نبود و شاگردش بود. برام انجام داد ولی راضی نیستم :/

پشیمون شدم :)

۲- دیروز زنگ استادم زدم و همانطور که حدس میزدم و انتظارش رو داشتم

گفت من اروپای شرقی ام خانم ، الانم زود قطع کن تا خرجت بالاتر نره :/

خب تو روحت جواب پیامم رو میدادی که دیگه من زنگ نخوام بزنم. 

هیچی دیگه باید کلی علاف این اقای بی مسولیت بشم تا شهریور برگرده

اَه چه وضعی. تو روحش صدبار.

۳- عصر باید با زن داداش برم خیاط پروی لباسش حتما کلی هم باید بشینیم

تا لباسشو اماده کنه بده دستمون بیایم خونه.

۴- فردا میریم به امیدخدا شهرستان بله برون برادر گرام و اخر هفته جشن 

نامزدی. یوهوووووو.

۵- بزن و برقص داریم ما.. بزن و بکوب خبرای خوب دو تا یار صد تا سوار داریم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۷
...

همانطور که انتظار میرفت استاد جواب پیامم رو نداد

یه ساعت دیگه  مجبورم  بهش زنگ بزنم

ان شاءالله این بار جواب بده ؛ بی دردسر بی حرف پس و پیش .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۳۱
...

به جناب استاد راهنمای نه چندان دوست داشتنی ام پیام دادم

که ای استاد بزرگوار { الکی محض پاچه خواری } کجا تشریف داری و از چه طریق پایان نامه ام رو برسونم دستت بخونیش؟

هنوز که جواب نداده . ( خدایا کمک کن جوابمو بده . آی ام گناه دارم :((  نقطه پرانتز بسته )

استرسی بس خفن ما را فرا گرفت

دیگه یللی تللی بسه . بچسبم به پایان نامه ام بخونمش .


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۲۰
...