مکان تو خیابون
زمان امروز حوالی ظهر
دوست جونی : خوش به حالت
من با تعجب : خوش به حال من؟؟!!!!
دوست جونی بعد از ثانیه ای مکث، حرفشو عوض کرد و در واقع فهمید
حرفش مسخره اس و اشتباه .
منم سکوت کردم دیگه.
سلاااااام
صبح بخیر مردم ایران :)
روز موعود فرا رسید ^_^
امروز حرکت به سمت شهرستان و نامزدی ته تغاری خونه
یوهووووووو. دیگه نگم برن و بکوب خبرای خوب و اینا خودتون میدونید دیگه :)
من به عنوان تنها خواهر دوماد باید بترکووووووونم .خخخخ
چه خوبه دردسر حالا من چی بپوشم رو ندارم ^_^
۱- صبح رفتم آرایشگاه برای ابرو
خودِ همیشگیش نبود و شاگردش بود. برام انجام داد ولی راضی نیستم :/
پشیمون شدم :)
۲- دیروز زنگ استادم زدم و همانطور که حدس میزدم و انتظارش رو داشتم
گفت من اروپای شرقی ام خانم ، الانم زود قطع کن تا خرجت بالاتر نره :/
خب تو روحت جواب پیامم رو میدادی که دیگه من زنگ نخوام بزنم.
هیچی دیگه باید کلی علاف این اقای بی مسولیت بشم تا شهریور برگرده
اَه چه وضعی. تو روحش صدبار.
۳- عصر باید با زن داداش برم خیاط پروی لباسش حتما کلی هم باید بشینیم
تا لباسشو اماده کنه بده دستمون بیایم خونه.
۴- فردا میریم به امیدخدا شهرستان بله برون برادر گرام و اخر هفته جشن
نامزدی. یوهوووووو.
۵- بزن و برقص داریم ما.. بزن و بکوب خبرای خوب دو تا یار صد تا سوار داریم
به جناب استاد راهنمای نه چندان دوست داشتنی ام پیام دادم
که ای استاد بزرگوار { الکی محض پاچه خواری } کجا تشریف داری و از چه طریق پایان نامه ام رو برسونم دستت بخونیش؟
هنوز که جواب نداده . ( خدایا کمک کن جوابمو بده . آی ام گناه دارم :(( نقطه پرانتز بسته )
استرسی بس خفن ما را فرا گرفت
دیگه یللی تللی بسه . بچسبم به پایان نامه ام بخونمش .