:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بایگانی

۸۲۹ ام

شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۶ ق.ظ

عطار، عصاره مرگ میفروخت

مرد با کمری خمیده نزد عطار رفت و تقاضای عصاره مرگ نمود.

عطار با نگاهی خیره گفت : دیر آمدی

این دارو در طیف سنی خاص اثر دارد. تو خود مرده ای!

مرد ناامید و خمیده به سمت در خروجی حرکت کرد

وسط خیابانی عریض توقف کرد

اتومبیلی با سرعت نزدیک میشد

ثانیه ای بعد صدای آژیر به گوش عطار رسید...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۹
...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">