:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بایگانی

866 ام

جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۹، ۰۵:۵۷ ب.ظ

صدای اذان می آید

از صبح که چشم گشوده ام یادت در ذهنم مانع میشود

یک مانع بزرگ برای انجام کاری که میدانم تو دوستش نداری

اما وجودش آزارم میدهد.

آنقدر که اکنون مرا مستاصل گذاشته

سعی میکنم بوی خوش چای دارچین مشامم را پر کند

آنقدر پر که فراموش کنم

چای دارچین را هورت میکشم

میخواهم تمام بغض را قورت دهم

شاید هم تمام او را

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۲۶
...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">