:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بایگانی

یه مدته کم خواب شدم

کار زیاد خونه و خواب کم

دیشب حدود ساعت  ۲ خوابیدم، ۳ بیدار شدم و تا الان بیدارم

دیشب رو میدونم علتش چی بود. از فرط خستگیه زیاد

و درگیری فکری خوابم نمیبرد. و فکر میکنم به همین دلیل بیدار شدم

دیشب به حدی خسته بودم که حس میکردم کمرم از درد میخواد

نصف بشه . خیلی مهمان داشتیم و میومدن و میرفتن.

حدود ۱۲ شب بود که گروه اخر مهمان رفت و فرصت شد شام بخوریم

از شدت خستگی و درد کمر نشستم رو مبل و گفتم من دیگه کاری 

به شامتون ندارم. خودتون برید گرم کنین بخورید. زن داداش قبول 

زحمت کرد و طبق حواس پرتی همیشگیش سوپ بی نمک و نمکدار

رو قاطی کرد و بیماران و سالم ها جابه جا خوردن. به قول مادر

کار هیشکی رو هیشکی نمیتونه بکنه. دستش درد نکنه به هرحال.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۶:۴۲
...

هم اکنون از تولد برادرزاده جان نفس قشنگم بربگشتم ^_^

بسیار خسته ام اما خوش گذشت :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۵
...

امروز هم تولد وروجک قشنگم ، عشقم ، نفسم 

برادرزاده ی جانم است.

تولدش مبارک :*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۴
...

دیروز، زهره زنگ زد بهم و برای روز جمعه تولدش دعوتم کرد

خیلی دلم میخواد برم ولی مهمونا روچه کنم ؟ 

بهش گفتم دلم میخواد بیام تولدت اما مهمان داریم ... گفت با خودت بیارش

اما آخه چند نفر رو میشه برد؟ زشته خب.

کاش جور بشه بتونم برم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۳
...

الان داشتم تو واتساپ میچرخیدم دیدم لیلا دقایقی پیش

استوری گذاشته... از حرم امام رضا و کبوتر حرم و سقاخانه طلا

من با لیلا ارتباطی ندارم اما اینو که دیدم استوریش، بهش 

زیارت قبولی دادم و التماس دعا گفتم. ازم پرسید مگه

تو هم اینجایی مشهد؟ گفتم نه من خونه ام :(

گفت آخه عکس پروفایلت رو دیدم .

 ( توضیح اینکه : عکس پروفایل من چند ساله حرم امام رضاس و عوضش نکردم

بهتره بگه از همون اولی که واتساپ نصب کردم همینه.حساب کن 

چندسال میشه.) 

 وسطای گفتگو بود که یاد خواب دیشبم افتادم. خواب دیدم

مشهدم و دارم وضو میگیرم برم حرم نماز بخونم. نماز صبح بود اگه 

یادم باشه.

هوووم .. اینم از این.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۷ ، ۰۸:۴۳
...

صبح بخیر :)



یه احساس خاص دارم... یه چیزی شبیه سنگین بودن... خالی بودن..‌. یه حال بد!

به شدت بیحوصله ام

فردا تولد برادرزاده اس. باید از صبح برم کمک زن داداش

۶ماهه بارداره و براش سخته کار کردن. 

دیروز زن داداش گفت عروسمون ( زن برادرش ) گفته ظهر میام

 خونتون کمکت کنم. 

بهش گفتم حالا که عروستون میاد کمکت من دیگه نمیام.

 اون هستش دیگه به من نیازی نیست. زن داداش گفت نه اون معلوم

نیست کی پیداش بشه. 

راستش چشم دیدن عروسشون رو ندارم. به شدت ازش بدم میاد.

حالا فردا باید تمام روز وجودش رو تحمل کنم تا اخر شب که جشن

تموم بشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۷ ، ۰۸:۰۵
...

کله سحر ۵ صبح یه خواب بد میبینی و از خواب بیدار میشی

حالت متاثر از دیدن اون خواب بد است. و دلت یکی رو میخواد این 

لحظه که کنارت باشه بغلت کنه و بگه خواب بد دیدی؟ من کنارتم

نگران نباش و با قدرت دست هاش آرومت کنه.

....

هر کاری میکنی خوابت نمیبره دوباره ... گوشیتو دست میگیری

و برخلاف عادتت  صفحه ی وبلاگ های به روز شده رو باز میکنی

اسم یکیشون توجه ات رو جلب میکنه و روی ادرس وبلاگش کلیک میکنی

وارد میشی... میخونی...میخونی ... میخونی

با خودت میگی هی! چقدر شبیه منه ، دقیقا حرفاش ، حرفای

منه، همون حرفا که من هیچوقت نزدم... همون حرفا که من هیچوقت

ننوشتم... همون حرفا که من هیچوقت نگفتم.

به خودت میای میبینی صورتت خیس از اشک شده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۰۵:۴۵
...

یکی الان باید بیدار باشه

یکی الان باید باشه تا موهاتو نوازش کنه

و تو آرام دوباره به خواب بری

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۳
...

این روزهایی که من بی حوصلم ، تمام کارای خونه افتاده گردنم

مامان به خاطر پادردش ، دکتر بهش استراحت مطلق داده

و آمپول غضروف ساز تو زانوش زده و هزارجور قرص براش تجویز کرده

از طرفی شنبه هم آنژیو داره، که اونم بعدش باز استراحت

خلاصه که گ . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۲:۴۱
...

دیروز رفتیم منزل عمو تا جناب برادر و عروس خانم صحبت هاشون رو بکنن

بله رو دادن. چقدر هم خوش گذشت شکرخدا.

ان شاءالله قسمت همه جوان ها ازدواج موفق و خوب.

توکل بر خدا.

ان شاءالله هرچی خیر هست همان شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۴:۵۰
...