۵ روز گذشت ...
به نظرت باقیش چطور میاد و میره؟
نگرانم :/
میشود روزی که فرشته ی جان برگرفتن می آید شادمان باشم و ندامت در وجودم ریشه ندواند
تو گفتی بیا ... باش ... بمان ... زندگی کن ... لبخند بزن
کوتاهی ها را بر من ببخش
بر نادانی ام مواخذه ام نکن
ناکامی ها و شکست ها مرا ضعیف کرد و غفلت از تو دست توانا و قدرتمندت را از یادم برد
مرا ببخش
تنها یاور همیشگی ام دوستت دارم
آغاز یک روز است ...
دیشب چنان سر درد بدی داشتم ناچارا قرص خوردم
مریم هم اینجا بود گریه میکرد باید بغلش میکردم کمک مامانش
دیشب بعد از رفتن داداش اینا، خوابیدم. به خاطر اینکه قرص خورده
بودم صبح بیدار نشدم :(
امروز بعد از مدت ها خونه ام.حس میکنم چیزی یادم رفته و باید
انجام میدادم.حس میکنم چیزی گم کردم
سردرگم و گیج :)
کمی کار کردم در امور خونه داری و نظافت .
بریم فایل استاد گوش بدیم.