:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بایگانی

سر بحث چند روز پیش، پدر ازم دلخوره

حقیقتش ، برام مهم نیست؛ چون فکر میکنم بیراه هم نگفتم اما! زیاده روی کردم

میدونم!

خوابم بهم ریخته و سر دردی که این روزها همراهمه :)

دلم گرفته کله سحر

من الان باید خواب میبودم که سرحال پاشم برم سرکار

ولی دو ساعته بیدارم و کسل :/

دستمو زیر چونه ام میزارم

چشمامو میبندم و فکر میکنم

به همه چی و هیچی

روزت بخیر ساراجان:*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۳۷
...

چقدر خسته و کوفته ام

امروز برای جناب برادر خواستگاری کردیم .

نمیدونم جوابشون چی خواهد بود. هر چی که باشه فکر میکنم برای

من مهم نیست. کمر درد داشتم امروز. مهمون داری شاید اثر داشته

نمیدونم‌.

اینکه منتظر هیچ اتفاق تازه ای نیستی خوب نیست. همه میگن با تو 

بهمون خوش میگذره، اما چرا با هیچکس به من خوش نمیگذره؟

بخوابم

شب بخیر ساراجان:*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۱۲
...

از شدت ناراحتی و عصبانیت بغضم گرفته

اجازه نمیدم اشکام بیاد و سرازیر بشه

بغض لعنتی نمیزاره بخوابم

چقدر حس میکنم تنهام و تکیه گاه و حامی ندارم

چقدر ملت دروغگوان

لعنتی همه از دم وعده های روحانی طور، تو جونشونه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۱۵
...

امشب تو جمع خانوادگیمون که همه برادرا و کلهم جمع بودن

حرف خونه و وام پیش کشیده شد. منم تعارفات و ملاحظات رو

گذاشتم کنار و هرچی که شاید نباید گفته میشد رو زدم

گ .ه تو همشون.

هر موقع حرف خونه میشه من باید حرص بخورم . گ.ه تو این زندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۰۵
...

عیدتون مبارک :)

امیدوارم روزهای بهتری در راه باشه


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۲۴
...

بشنوید. باورم کن از زندوکیلی



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۷ ، ۰۶:۰۲
...
این ایامی که گذشت و ننوشتم اینجا،  اتفاقات تلخ و شیرین کم نبودن
یکی از تلخ ترین و وحشتناک ترین اتفاق زندگی برام رخ داد طی این روزها
که هیچوقت دلم نمیخواد یادم بیاد. خداروشکر ختم به خیر شد
اتفاقات کاری هم کم نبود چه تلخ و چه شیرین.روح و روان هم که دیگه نگم
چیزی نمونده بود از این دنیا برم شاید ...
این روزها کمتر هستم
کمتر مینویسم
حس نوشتن نیست
حوصله نوشتن نیست
خسته ام
دلم یک هدیه میخواد ، فرق هم نمیکنه از طرف کی

دلم میخواد اراجیف ردیف کنم کسی هم نگه خفه شو بابا جمع کن!

بعدن نوشت: حالا که فکرشو میکنم میبینم حتی اراجیفم دیگه نمیتونم بگم :/
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۵۰
...

از همین تریبون قوووول میدم فردا بشینم پای کارام

به شرط حیات :)

ان شاءالله.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۲۲
...

امشب که درد به سراغت آمده

احوالش را بپرس

چند روزی است سر نزده بود

احوال دل و قلب ما را تو فقط میگیری ، دمت گرم !

کمی اذیت شدیم از احوال پرسی عصرت و اکنون نیز دیدی درباز است

آمدی داخل! میزاشتی بفرما بزنیم بعد دخول میکردی!

نامرد :/


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۴۷
...

بشنوید... قشنگ است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۴۹
...