:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بایگانی

۱۸ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

امروز 30 دی ماه

خبری نیست ... امن و امان :)

یک حس خوب به این تاریخ دارم و با خودم گفتم نوشتن در این روز خالی از لطف نیست

به هر حال دوست دارم 30 دی ماه در وبلاگم درج بشه :)

اگر از احوالم جویا باشید باید عرض کنم سرماخوردم و کسلم

اما خودم رو خیلی خوب نشون میدم و این باعث میشه مامان بهم کار بده تمیزکاری و نظافت و این در حالی است که من

حالشو ندارم انجام بدم. از این ور نمیگم خوب نیستم از اون ور نه هم نمیگم ...خخخ

میگه پاشو اینجا رو جارو بزن ... میگم باشه چشم

ولی انجام نمیشه :((

خدایا ببخش ..

ظهر قرص خوردم و خوابیدم و حالا حس میکنم سرم اندازه کوه سنگینه

سرماخوردگی خر است

لازمه بگم از خانواده برادر گرفتم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۹ ، ۱۶:۴۵
...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ دی ۹۹ ، ۱۲:۴۰
...

صدای اذان می آید

از صبح که چشم گشوده ام یادت در ذهنم مانع میشود

یک مانع بزرگ برای انجام کاری که میدانم تو دوستش نداری

اما وجودش آزارم میدهد.

آنقدر که اکنون مرا مستاصل گذاشته

سعی میکنم بوی خوش چای دارچین مشامم را پر کند

آنقدر پر که فراموش کنم

چای دارچین را هورت میکشم

میخواهم تمام بغض را قورت دهم

شاید هم تمام او را

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۹ ، ۱۷:۵۷
...

تشکر ویژه از تنها یاور همیشگی ام ؛ خدای مهربان زیبا

از اینکه مثل همیشه تنهام نذاشتی ممنونم:*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۹:۳۶
...

آن شب غمگین بود.

شب بود و باریکه ای از نور حیاط را روشن میکرد

گوشه ای تکیه به دیوار ایستاد و چشم هایش موزاییک های

نیمه جان کف حیاط را می کاوید.

گویی اینجا نبود.غمی در سینه اش موج میزد، ساعتی پیش

مادربزرگ در آغوشش جان داد ...

دخترک از فاصله ای دورتر تماشا میکرد..

زیر نور چهره اش مهتابی و هوای تیرماهی که دیگر گرم نبود

سرمای وجود او همه را در هم میفشرد...

دخترک با تردید نزدیک شد ... اندکی این پا... آن پا کرد

اما کلامی برای تسلای دل او پیدا نکرد... کنارش ایستاد

هیچ نگفت

دخترک راه رفته را بی صدا برگشت ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۰:۲۷
...

باید آروم باشم

گاهی نشانه ای از گذشته مثل یک جرقه تو رو مثل یک توپ

به سال های قبل شلیک میکنه.

من باید ببینمت

الان تمام حس های بد محاصره ام کرده اند.

من باید ببینمت

من باید ببینمت

باهمین تصور به خواب خواهم رفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۰۱:۳۴
...

باوجود اینکه روزهای بدی رو سپری میکنم ؛ اما میدونم در تمام لحظات خدا حضور داره

میدونم هیچوقت تنهام نزاشته و بازم تنهام نمیگذاره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۱۸:۲۵
...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ دی ۹۹ ، ۱۵:۳۰
...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ دی ۹۹ ، ۰۰:۳۷
...

 خیلی استرس دارم

خدایا خودت آرومم کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۹ ، ۱۱:۰۴
...