:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بایگانی

۲۸۱ ام

چهارشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۲ ب.ظ

دلم گرفته ، میخواستم با کسی حرف بزنم... تصمیم گرفتم بیام اینجا

جدای از حال گرفته ی امروز، الان با دوست جونی حرف میزدم یه چیزی  بهم گفت

حالم گرفته تر شد :(

قراره عصر باهاش تا جایی برم. پیش ف.ل.گ.ر

یه کم میترسم ولی همراهیش میکنم.

دیشب نخوابیدم... داداش نصف شبی یه گروه زد مادرزن و همسر اینده 

و من و زن داداش رو وارد کرد. با صدای پیام بیدار شدم. گوشیمو یادم 

رفته بود سایلنت کنم و این شد که دیشب رو به بیداری و چرت و پرت 

گفتن گذروندم.

سرحال نیستم :/

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۰
...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">