:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بایگانی

۳۰۶ ام

سه شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۵۷ ق.ظ

  ۱- صبح رفتم آرایشگاه برای ابرو 

خودِ همیشگیش نبود و شاگردش بود. برام انجام داد ولی راضی نیستم :/

پشیمون شدم :)

۲- دیروز زنگ استادم زدم و همانطور که حدس میزدم و انتظارش رو داشتم

گفت من اروپای شرقی ام خانم ، الانم زود قطع کن تا خرجت بالاتر نره :/

خب تو روحت جواب پیامم رو میدادی که دیگه من زنگ نخوام بزنم. 

هیچی دیگه باید کلی علاف این اقای بی مسولیت بشم تا شهریور برگرده

اَه چه وضعی. تو روحش صدبار.

۳- عصر باید با زن داداش برم خیاط پروی لباسش حتما کلی هم باید بشینیم

تا لباسشو اماده کنه بده دستمون بیایم خونه.

۴- فردا میریم به امیدخدا شهرستان بله برون برادر گرام و اخر هفته جشن 

نامزدی. یوهوووووو.

۵- بزن و برقص داریم ما.. بزن و بکوب خبرای خوب دو تا یار صد تا سوار داریم 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۰۹
...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">