:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بایگانی

هزار و پانصد و هفت

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۱۵ ق.ظ

در صحن انقلاب پشت به سقاخانه طلا و رو به پنجره فولاد نشسته ام

خدایا میشه زندگیم همینجا متوقف بشه؟

میشه همینجا همین لحظه تموم بشم؟

من دلم نمیخواد از این نقطه کنده بشم

اینجا بهشت منه

من رو کجا میخوای بفرستی؟ 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۱/۲۸
...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">